
Title: Metaphysics and Class Society
Author: Amin Ghazaei
Author: Amin Ghazaei
“Metaphysics and class society” depicts mapping of metaphysic thought. Based on foundation of class society, metaphysics has been constituted on four fundamental human wishes: truth, prosperity, aesthetic and eternity. All other wishes are stemmed from these four fundamental wishes. These are impulse for four patterns that form all skeleton of metaphysic thought. These four patterns are explained by Amin Ghazaei in his book. Also remind that these patterns establish four basic social spheres respectively: philosophy or science, law, art and finally economy. “Metaphysics and class society” decodes dramatic and historical circumstances of forming of these patterns from primitive society to class society. The book has supposed all human thoughts to date and embedded in four types of patterns. In other words, these four wishes were mainspring of thinking and living. “I know that is a grand claim, but perhaps we need a final decoding in order to find a true methodology and transgression of class society and metaphysics.” says Amin Ghazaei. In the end , you read: “Any knowledge to proceed beyond metaphysics is needed to be a part of the historical materialism project. Historical materialism is not only an outlook with regard to history but a project to bring back human to the position of narcissus subject. Narcissus subject makes a mirror out of social affair to reflect its own profits. Proletarian/bourgeois differentiation is a totally ideological subject differentiation in order to reconstruct the class position and its historical robbery. No one is born proletarian or bourgeois; these are functional roles that human plays according to his employment contract. With expanding this difference to a historical and class difference, human’s position is reconstructed. Through the mirror I can see myself inside the world I live in, can study my relations between surrounding objects and my body and remove the contradiction among them through beholding myself in the other.”
عنوان:“متافیزیک و جامعهی طبقاتی”
نویسنده: امین قضائی
شابک: 9789186131395
نویسنده: امین قضائی
شابک: 9789186131395
متافیزیک و جامعهی طبقاتی نگاشتی است از اندیشهی متافیزیکی. ساختار اندیشهی متافیزیکی بر بنیان جامعهی طبقاتی، از چهار آرزوی بنیادین بشر شکل گرفته است: حقیقت، سعادت، زیبایی و جاودانگی. تمامی آرزوهای دیگر از این چهار آرزوی بنیادین نشات میگیرند. برهمین اساس، چهار الگوی سازندهی اندیشهی متافیزیکی بر شالودهی این چهار آرزو استوار میشود و همین چهار الگوست که در کتاب و به صورت جداگانه در هر فصل توضیح داده میشود. همچنین لازم به یادآوری است که چهار حیطهی اجتماعی بشر به ترتیب از همین چهار الگو ایجاد می شود: فلسفه یا علم، اخلاقیات یا حقوق، هنر و نهایتاً اقتصاد. کتاب متافیزیک و جامعهی طبقاتی جریان شکلگیری تفکر متافیزیکی بر اساس این الگوها را از آغاز جامعهی بدوی تا جامعهی طبقاتی، رمزگشایی میکند. در واقع، این کتابی است دربارهی رمزگشایی نقشهی تفکر متافیزیکی.ادعای کتاب بر این مبناست که تمامی تفکرات بشری در جامعهی طبقاتی را می توان در این الگوها گنجانده و توضیح داد. براستی چهار آرزوی فوق، منشا و انگیزهی تفکر و زیست بشر بوده است. میدانم که این ادعایی بزرگ است اما برای یافتن روششناسی درست و فراروی از جامعه طبقاتی و متافیزیک آن، به یک رمزگشایی نهایی نیازمندیم.به هنگام رمزگشایی این الگوهای تفکر متافیزیک، دو روش بنیادین شناخت را در خواهیم یافت: روششناسی اودیپی و نارسیسی. (الزاما نه به آن معنایی که در روانکاوی از این دو اصطلاح مستفاد می شود) فصل اول به توصیف این دو روششناسی با استفاده از دو استعارهی پرده و آینه میپردازد. در کتاب می خوانیم: تفاوت پرده و آینه را برای تفاوتگذاری دو سوژه و دو معرفتشناسی برگزیدم. جهانی که در پردهها فرو رفته است و باید کشف و افسونزدایی شود، جهان سوژهی شناسندهی اودیپی است. گیزِ او، مانند دانشمند علوم طبیعی ، مانند سوژه ی دکارتی روشنگری، ابژهی ناشناخته را در پردههای جهل فروپوشیده میپندارد که باید حقیقت خود را عریان کند. او این پیش فرض را دارد که شناخت یعنی رفع ابهامات از ابژه. این ابهامات مانند پرده، اگرچه ابژه را حذف نمی کند، یعنی نور را از ابژه به سوی سوژه عبور میدهد، اما آنرا به شبحی نامعلوم تبدیل میکند که چیستی و ماهیتش را تنها میتوان با کنار زدن این پرده شناخت. در مقابل ابژهی شناسندهی نارسیستی، یک آینه است. برای شناسندهی اودیپی، نور (وجود) ابژه توسط سوژه دریافت میشود، اما این نور توسط پردههای حواس و یا ذهنیت ما دچار کژدیسگی میشود و در نتیجه ما ابژه را تنها در حجاب تصورات ذهنی خود می یابیم. وجود در حجاب موجود اندیشیده میشود. برای شناسندهی نارسیسی، نور(وجود) که از ابژه به سوی سوژه روانه میشود پیشاپیش انعکاسی است که سوژه خود را به ابژه طرح انداخته است. بنابراین سوژه تنها چیزی را در ابژه بازمییابد که خود پیشتر به ابژه بخشیده است. هدف سوژهی نارسیسی، نه شناختِ ابژه بلکه شناختِ خودِ سوژه و موقعیت آن در جهان توسط بازی انعکاسی با ابژه است. ما در جلوی آینه، خویشتن و موقعیت خود در جهان را باز می یابیم، ما در پی کشف ماهیت آینه یا آنچه در پس آینه قرار دارد، نیستیم. ما وسوسه نمی شویم آینه را مانند پرده کنار بزنیم چون پیشتر میدانیم که آینه آنچه را که منعکس می کند تنها از خود ما گرفته است. شناسندهی نارسیسی میداند که تمامی آنچه در ابژه کشف میکند ، پیشانگارههایی است که خود پیشتر در ابژه طرح افکنده است. چهار فصل بعدی کتاب ، این چهار الگو را با جزئیات توضیح میدهند. هر الگو با طرح افکنی یک تفاوت هستیشناختی شکل می گیرد، مانند لذت / رنج (الگوی زیبایی) بقا / فنا (الگوی جاودانگی) و مانند آن. سپس به صورت روشی دیالکتیکی،از این تفاوت هستیشناختی به الگویی ششگانه ساخته میشود بنابراین مبنای متافیزیک، یک هستیشناسی کاذب در درون امر اجتماعی است تا آنرا پنهان سازد. وظیفهی من به عنوان یک مارکسیست، افشای این تفکر مسلط و یافتن روششناسی برای رهایی از توهمات و اسطورههاست. این روش، همان روش نارسیسی است ونه اودیپی، یعنی ایجاد یک رابطهی دیالکتیکی میان فرد و موقعیت اجتماعی و بنابراین بازشناسی موقعیت فرد در جامعه از طریق رابطهای آینهوار و انعکاسی